سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، ریختن خون (قربانی) و غذا دادن به مردم و یاری کردن دادخواهان را دوست دارد . [امام باقر علیه السلام]
 
یکشنبه 94 دی 13 , ساعت 5:27 عصر


حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ یکی از بانوان با فضیلت و با شخصیت خاندان اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ می‎باشد. پدر بزرگوار او حضرت «موسی بن جعفر» امام هفتم شیعیان می‎باشد. مادر گرامی حضرت معصومه «نجمه» مادر بزرگوار امام رضا ـ علیه السّلام ـ می‎باشد.
یک نت ـ زندگی شریف آن حضرت را می توان به دو دوره مهم تقسیم نمود:
الف) تولد و کودکی در مدینه
حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ یکی از بانوان با فضیلت و با شخصیت خاندان اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ می‎باشد. پدر بزرگوار او حضرت «موسی بن جعفر» امام هفتم شیعیان می‎باشد. مادر گرامی حضرت معصومه «نجمه» مادر بزرگوار امام رضا ـ علیه السّلام ـ می‎باشد. نجمه از بانوان با فضیلت و از اسوه‎های تقوا و شرافت و از مخدرات کم نظیر تاریخ بشریت است.[1]
درباره زمان تولد و وفات فاطمه معصومه ـ سلام الله علیها ـ آن چه مسلم است این است که زمان تولد آن حضرت پیش از سال یکصد و هفتاد و نه هجری بوده است زیرا بنابر نقل شیخ کلینی در شوال 179 هارون الرشید امام موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ پدر حضرت معصومه ـ علیه السّلام ـ را از مدینه به بغداد برد و در آن جا در ماه رجب 183 از دنیا رحلت فرمود.[2] و بنابر مدت عمر حضرت معصومه که از 23 سال کمتر است، نمی‎تواند بعد از سال 179 باشد چون در آن سال‎ها پدرش در زندان بود. پس تاریخ ولادت آن حضرت به طور دقیق مشخص نیست ولی طبق اسناد به دست آمده ولادت آن حضرت را در مدینه در سال 173 نقل می‎کنند.[3]
درباره تعداد فرزندان حضرت موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ و این که چند تن از آن‎ها فاطمه نام داشته‎اند اختلاف است. شیخ مفید تعداد آنان را سی و هفت تن ذکر کرده است؛ نوزده پسر و هجده دختر که دو تن از دختران، فاطمه نام داشتند. فاطمة‌الکبری و فاطمة الصغری.[4] حضرت فاطمه معصومه بعد از امام رضا ـ علیه السّلام ـ از دیگر فرزندان حضرت موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ فاضل‎تر و دارای مقامی شامخ‎تر می‎باشد.
با گذشت ایام، حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ هم دوران خردسالی را پشت سر گذاشت. و در این سال‎ها محل رشد آن حضرت خاندانی بود که او را با دریایی از علم و معرفت رو به رو ساخت. ولی بیش از ده بهار از عمر شریفش نگذشته بود که پدر بزرگوارش با زهر جفا در زندان هارون به شهادت رسید و دریایی از غم و اندوه بر قلب شریفش فرو ریخت که در این ایام غم و تنهایی، تنها مایه تسلی او برادرش امام رضا ـ علیه السّلام ـ بود که ناگهان «مأمون» وجود اقدس امام هشتم را از کانون خانواده جدا نمود و به اجبار به خراسان جلب کرد و به اقامت اجباری در خراسان وادار نموده. حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ دوری یک ساله فراق برادر را تحمل کرد.
ب) حضرت معصومه در راه ایران و قم
یک سال بعد از رفتن حضرت علی بن موسی الرضا ـ علیه السّلام ـ به سرزمین خراسان یعنی در سال 201 هـ حضرت معصومه ـ علیها السّلام ـ خواهر حضرت رضا، برای زیارت برادر از مدینه به مقصد خراسان حرکت کرد یا به موجب نقلی که چندان اعتبار ندارد طبق دعوت برادر رهسپار خراسان شد. چون آن حضرت با همراهانش وارد ساوه شد، بیمار و رنجور بود[5] و می‎دانست در آن نزدیکی شهری است به نام قم که مردم آن از دوست‎داران اهل بیت اطهار هستند. از این امر چنین استنباط می‎شود که آوازه تشیع مردم قم و علاقه شدید ایشان به اهل بیت به مدینه هم رسیده بود.
در هر حال، حضرت پرسید میان ما و قم چند فرسخ فاصله است. گفتند: ده فرسخ و حضرت دستور حرکت به سوی قم را صادر کردند. در اینجا معلوم نیست که آیا مردم قم از آمدن حضرت فاطمه معصومه ـ علیها السّلام ـ به ساوه اطلاع یافته و به استقبال آن حضرت رفته‎اند و با تجلیل و احترام به قم آورده‎اند، یا خود او به طرف قم حرکت کرده است. طبق نقل کتاب قم، روایت صحیح و درست این است که چون خبر به آل سعد رسید با هم اتفاق کردند که از او درخواست کنند به قم بیاید. از میان ایشان، موسی بن خزرج بن سعد اشعری بیرون آمد، و چون به شرف ملازمت حضرت فاطمه رسید زمام ناقه او بگرفت و به جانب شهر بکشید و به در سرای خود فرود آورد.[6] از این نقل معلوم می‎شود که حضرت فاطمه معصومه ـ علیها السّلام ـ به طرف قم حرکت کرده بود و موسی بن خزرج در اثنای راه به وی رسیده بوده است.
محل سرای موسی بن خزرج و حجره‎ای که حضرت معصومه در آن به عبادت می‎پرداخته اکنون معین و زیارتگاه است. گویا در این سخن اختلافی نباشد که حضرت فاطمه معصومه ـ علیها السّلام ـ مدت هفده روز در آن محل توقف داشته و پس از آن رحلت فرموده است. بنابر نوشته کتاب قم، بعد از غسل دادن و کفن کردن و نمازگزاردن برجسد مطهر او، موسی بن خزرج آن حضرت را در زمینی در بابلان (همین محل فعلی) نیمه دوّم قرن چهارم که به او تعلق داشت دفن کرد و بر سر تربت او سایه‎بانی درست کرد.
نویسنده کتاب قم می‎نویسد:
روایت کرد مرا حسین بن علی بن حسین بن موسی بن بابوبه از محمد بن حسن بن احمد بن الولید و او از راویان دیگر، که چون حضرت فاطمه وفات یافت بعد از غسل و تکفین او را به مقبره بابلان بردند و در کنار سردابی گذاشتند. آل سعد (اشعری) با یکدیگر اختلاف کردند در این باب که چه کسی سزاوار است در سرداب رود و فاطمه را بر زمین بگذارد و به خاک سپارد که در این هنگام از جانب ریگستان دو سوار که جلو دهان خود را بسته بودند بدان جا آمدند چون به جنازه فاطمه رسیدند، از اسب پیاده شدند و بر او نماز گذارده و در سرداب رفتند و جسد مطهر او را دفن کردند و برهیچ کس معلوم نشد که آن دو سوار که بودند.[7]
بدون هیچ اختلافی سال وفات آن حضرت را یقیناً 201 هـ نقل کرده‎اند ولی در این که در چه روز و ماهی از این سال بوده اختلاف می‎باشد که بعضی دهم ربیع الثانی را قوی می‎دانند.[8]
حضرت معصومه (س) و قم
گویا آوازه تشیع مردم قم در زمان حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ،‌ تا به مدینه رسیده بوده و حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ از وجود این شهر و ارادت و محبت مردم آن، نسبت به خاندان پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ اطلاع داشته است.
وضع قم از نظر شهری آن طور که یعقوبی نوشته است، دو قسمت بوده که به مجموع این دو قسمت قم می‎گفته‎اند و رودخانه از میان آن دو می‎گذشته است.[9] امّا بخاطر دفن حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ در این شهر و به واسطه موقعیت ممتاز فاطمه معصومه ـ سلام الله علیها ـ در میان دیگر امامزادگان، به کلی وضع این شهر تغییر یافت. نخست این که شهر قم به تدریج از شمال شرقی، به جنوب غربی که محل دفن آن حضرت بود کشیده شد، به طوری که حرم فاطمه معصومه ـ سلام الله علیها ـ که در فاصله‎ای از شهر قرار داشت امروز در مرکز شهر و در آبادترین قسمت آن واقع است. تأثیر دیگر حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ به قم، توجه پادشاهان و امراء و طبقات گوناگون مردم به این شهر و کوچ بسیاری از افراد اطراف برای اقامت در آن است.
دیگر این که، قم دارای جنبه مذهبی مخصوص شد و مرکز روحانیت شیعه قرار گرفت و عده‎ای از بزرگان علمای شیعه از آن جا برخاستند یا در آن اقامت کردند که امروزه به برکت این بانوی بزرگ، قم به یک مرکز بزرگ علمی، فرهنگی و پژوهشی دنیا تبدیل شده و صدها مدرسه علمی و مراکز تحقیقاتی و کتاب‎خانه‎های مجهز مشغول فعالیت‎های علمی و فرهنگی در حوزه اسلام و تشیع می‎باشد.[10]
دیگر، مسافرت ده‎ها هزار نفر در هر سال از نواحی ایران و کشورهای دیگر است که وجود حرم مطهر و گنبد طلا و کاشی‎کاری و گلدسته‎های زیبا و تاریخی، این شهر را جزء‌ شهرهای توریستی ایران قرار داده که همواره هر سال جهانگردان بسیاری به آن رفت و آمد می‎کنند.
آری، قم، شهری که از نظر آب و هوا و مناظر زیبای طبیعی در سطح بسیار پایینی قرار دارد و از آب و هوای خشک و گرم کویری برخوردار است و از رونق اقتصادی و زیستی ناچیزی برخوردار بود. به برکت این بانوی بزرگوار به شهری علمی، فرهنگی و اقتصادی تبدیل شد که امروزه از نظر علمی حرف اوّل را در جهان اسلام می‎زند و از نظر اجتماعی و زیست شهری، به یکی از کلان شهرهای ایران تبدیل شده به طوری که به استانی مستقل تبدیل گردید. و به خاطر هجوم شیفتگان اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ به این شهر، از رونق اقتصادی پویا و بالایی برخوردار است. خلاصه قم امروزه همچون ستاره‎ای درخشان در آسمان جهان اسلام می‎درخشد که این نور برگرفته از نور ولایت و امامت می‎باشد.
شخصیت و فضایل حضرت معصومه (س)
حضرت فاطمه معصومه ـ سلام الله علیها ـ دارای شخصیتی رفیع و والا مقام می‎باشد بطوری که ائمه طاهرین ـ علیهم السّلام ـ از این بانو، با جلالت و تکریم یاد کرده‎اند و حتی پیش از ولادت آن حضرت، بلکه پیش از ولادت پدر بزرگوارش، نام او بر لسان بعضی از ائمه ـ علیهم السّلام ـ آمده و از مقام والای او سخن گفته‎اند که به بعضی از آنها اشاره می‎شود.
امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‎فرمایند: «اَلا اِنَّ قم حَرَمی و حرم وَلدی من بعدی...»[11] بدانید قم حرم من و حرم فرزندانم پس از من است، زنی از فرزندان من در این شهر در می‎گذرد که او دختر موسی است...».
امام صادق ـ علیه السّلام ـ در حدیثی دیگر پیش از اینکه این فرزند گرانقدر متولد شود از فضیلت زیارت و مدفن او سخن می‎گوید و شیعیان را به اهمیت آن توجه می‎دهد و می‎فرماید «شهر قم، حرم ما است و در آن زنی از فرزندان من مدفون می‎شود، به نام فاطمه هر کس او را زیارت کند بهشت برای او ثابت می‎شود...»[12]
همه این بیانات حاکی از شأن و عظمت و فضیلت این بانوی مکرم اسلام می‎باشد. بی‎شک این فضایل و خصوصیات اخلاقی این بانوی بزرگ است که او را دارای چنین مقام و منزلتی نموده است چون امام موسی کاظم ـ علیه السّلام ـ دارای 37 فرزند بود که در میان آنها این بانوی مکرم است که مثل ستاره‎ای درخشان می‎درخشد و در میان فرزندان امام کاظم ـ علیه السّلام ـ بعد از امام رضا ـ علیه السّلام ـ هیچ کدام هم سنگ او نمی‎باشد. حال به خصوصیات و فضایلی اشاره می‎کنیم که باعث عظمت و درخشش او در میان دیگر امامزادگان شده است.
شرافت خانوادگی
او ماه تابانی است که از برج امامت طلوع کرده در آغوش امامت تربیت یافته، قنداقه امامت را نیز در دامن خود پرورش داده است زیرا او دختر امام، خواهر امام و عمه امام است. همة نیاکان او مشعلداران امامت، پرچمداران هدایت، اسوه‎های فضیلت و استوانه‎های ولایتند. و مادر بزرگوارش از بانوان با فضیلت و از اسوه‎های تقوی و شرافت و از زنان کم نظیر تاریخ بشریت است.
بدیهی است که تأثیر شخصیت پدر و مادر در روح و جسم فرزندان را نمی‎توان انکار کرد این ویژگی در وجود حضرت فاطمه معصومه ـ سلام الله علیها ـ نیز بروز یافت و از هر دو طرف فضایلی را به ارث برد و می‎توان سر برتری آن حضرت بر دیگر فرزندان موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ را در همین نکته یافت. البته این نمی‎تواند به معنای تأثیر نداشتن تلاش و کوشش آن حضرت در این راه باشد بلکه علاوه بر همه شایستگی‎های فردی که در وجود خویش به وجود آورده بود از این عوامل نیز به عنوان مکمل و پشتوانه ترقی و تکامل معنوی اخلاقی و علمی سود می‎برد.
عبادت حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ
بنا به تصریح قرآن هدف از خلقت انسان چیزی جز عبادت و بندگی خداوند نیست کسانی که به این هدف مهم پی بردند در راه رسیدن به عالیترین مرحله آن سر از پا نمی‎شناختند.
یکی از عالیترین نمونه‎های عبادت و بندگی خدا از خاندان ولایت و امامت، کریمه اهل بیت فاطمه معصومه ـ سلام الله علیها ـ می‎باشد. او با عبادت و شب زنده‎داری هفده روزه‎اش در واپسین روزهای عمر شریفش در مدت اقامتش در منزل موسی بن الخزرج، گوشه‎ای از یک عمر عبودیت و خضوع و خشوع آن زاده عبد صالح خدا در برابر ذات پاک الهی است.[13]
محدثه بودن آن حضرت
از ویژگی‎های حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ این بود که علوم اسلام و آل محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ آگاهی داشت و آن حضرت از جمله روایت کنندگان حدیث بود و چندین حدیث است که در سند آنها نام حضرت فاطمه معصومه ـ سلام الله علیها ـ به چشم می‎خورد که علامه بزرگوار امینی در کتاب شریف الغدیر به بعضی از آنها استناد می‎کند مانند، عن فاطمه بنت علی بن موسی الرضا حدثتنی... «من کنت مولاه فعلی مولاه»[14]. نقل این احادیث حاکی از مقام علمی والای آن بانو می‎باشد.
لقب معصومه ـ سلام الله علیها ـ
مقام عصمت که عالی‎ترین مقام معنوی و پاکی است، درجاتی دارد، و در وهله اوّل بر دو گونه است: 1. معصوم از خطاء
2. معصوم از گناه.
حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ مانند حضرت زینب ـ علیها السّلام ـ در یکی از درجات عصمتند، گر چه در درجات چهارده معصوم ـ علیهم السّلام ـ نباشد.
روایت شده حضرت رضا ـ علیه السّلام ـ فرمودند «من زار المعصومة بقم کمن زارنی»[15] کسی که معصومه را در قم زیارت بکند مانند آن است که مرا زیارت کرده است. گرچه شواهد و قرائن در مورد مقام عصمت حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ بسیار است، ولی سخن فوق از امام معصوم ـ علیه السّلام ـ شاید اشاره‎ای باشد که حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ دارای مقام عصمت بوده است، ضمناً این سخن بیانگر آن است که: این لقب را حضرت رضا ـ علیه السّلام ـ به فاطمه کبری ـ سلام الله علیها ـ داده است. و گرنه نام آن حضرت معصومه نمی‎باشد.
شفاعت گسترده
اعتقاد به شفاعت انبیاء و اولیاء از ضروریات مذهب شیعه است و هیچ تردیدی در آن نیست. و بالاترین جایگاه شفاعت، از آن رسول گرامی اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ است که در قرآن کریم از آن به (مقام محمود) تعبیر شده است. همانا دو تن از بانوان خاندان رسول مکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ هم شفاعت گسترده‎ای دارند که بسیار وسیع و جهان شمول است. 1. خاتون محشر، صدیقه اطهر، حضرت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ 2. شفیعه روز جزا، حضرت فاطمه معصومه ـ علیها السّلام ـ . که بعد از حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ از جهت گستردگی شفاعت، هیچ بانویی به شفیعه محشر حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ نمی‎رسد. که امام جعفر صادق ـ علیه السّلام ـ در این رابطه می‎فرماید: «تَدخل بِشفاعتها شیعتنا الجنته باجمعهم»[16]. با شفاعت او همه شیعیان ما وارد بهشت می‎شوند.
زیارتنامه مخصوص
یکی از شواهد عظمت استثنایی حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ زیارتنامه‎ای است که به خصوص، حضرت رضا ـ علیه السّلام ـ در شأن او صادر فرموده است. زیرا بعد از فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ تنها زیارتی که از امام معصوم برای یک زن نقل شده، زیارت حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ است و هیچ یک از بانوان خاندان عصمت و طهارت زیارت مخصوص از امام ندارد.

پی نوشتها:
[1] . صدوق، عیون الاخبار،
ج 1، ص 14؛ طبرسی، اعلام الوری، ص 302؛ طبری، امامی، دلائل الامامت، ص 309؛ اثباة الهداة، ج 3، ص 233؛ مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 396.
[2] . اصول کافی، محمد بن یعقوب کلینی، انتشارات ولی عصر، تهران، 1375، ج 2، کتاب الحجة.
[3] . مستدرک سفینه، شیخ علی نمازی، ج 8، ص 257.
[4] . الاِرشاد، محمد بن نعمان (مفید)، انتشارات، ج 2، ص 242.
[5] . کتاب قم، چاپخانه مجلس، تهران، ص 213.
[6] . همان، ص 213.
[7] . کتاب قم، ص 312.
[8] . تاریخ قم، حسن قمی، چ قم، ص 213؛ بحار الانوار، ج 48، ص 290؛ اعیان الشیعه، چ بیروت، ج 8، ص 391؛ انوار المشعشعین، ج 1، ص 208.
[9] . فتوح البلدان، بلاذری، چ نجف، ص 40.
[10] . علی اصغر فقیهی، تاریخ مذهبی قم، انتشارات زائر، ص 104.
[11] . سفینة البحار، ج 2، ص 276.
[12] . علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 6، ص 216.
[13] . قم شناسی و گردشگری، ص 292.
[14] . علامه امینی، الغدیر، ج 1، ص 196.
[15] . ریا حین الشریع، ج 5، ص 35.
[16] . علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 6، ص 228.


یکشنبه 94 دی 13 , ساعت 5:22 عصر

سر در زیر عطر چادر پرترانه ات
 
نزهت بادی
بی خبر نیامده بودم که بهانه بیاوری؛ قول و قرار هر روزمان بود. 
دیگرتمام خشت های نمناک بیت النور نیز صدای پای مرا می شناختند . 
آن شب نیز آمدم؛ آمدم تا همان کاشی لب پریده آبی 
تا همان کاشی باران خورده شب آشنایی.
اما جز پرهای فرو ریخته ام بر بام خلوت و عطر غریبی از چادر پرترانه تو، چیزی نبود. 
آمدم، در زدم . 
بوی خرمای نارس و سوره الرحمن می آمد.
تو نبودی و تمام همسایگانت، پشت پنجره های خیس، نگاه پر سکوت خود را بر پهنای تنهایی کوچه می ریختند.
دیگر از آن همه کاشی 
از آن همه آیه، کبوتر و بوی یاس
هیچ نشانه امیدی نبود. 
کسی از کوچه نمی گذشت
تنها سیدی آمده از محرم ترین لحظه تو
آوازه گریه های پنهانی اش را
در خلوت پر از سؤال چشم هایت ریخت.
ادامه عطر یاس گمشده
گونه هایت، به ارغوان اندوه نشسته بود، 
دلت از فراق برادر پرپر شده بود، 
خواهر غمگین ترین خاطرات آفتاب هشتم بودی،
رنج سفر غربت، همدم شب های تنهایی ات بود،
عمر کوتاهت مجال دیدار نداد،
اما قول و قرار هر روزه مان چه شد؟
می دانم قولمان پابرجاست.
کوچه، همان کوچه قدیمی و کاشی، همان کاشی باران خورده شب آشنایی است.
خانه، همان بیت النور است و بغض من که سراسیمه از راه می رسد، 
و سجاده ات، خالی است.
حالا می دانم تو نیز ادامه عطر یاس گمشده و دنباله آن معجز نیم سوخته ای.
دیگر نه بی خوابی به پای کبوتران پر بسته ات و نه ترانه خوانی برای گلدان های شکسته ات.
سر قرارمان نشسته ایم
من و تو، وابسته دیر سال اندوه و علاقه ایم.
گلایه نمی کنم که بی خبر، از بام نگاهم پر کشیدی.
لابد من هم اگر جای تو بودم، در آن برگ ریزان پر اندوه جدایی، پاره های دل را در شولای مرگ، پنهان می کردم.
تو ای زلال تر از ستاره، نازک تر از نسیم، معصوم تر از فرشته، بی بی جان!
هنوز رو به آن پنجره های طلایی، در زیر گلدسته های بلندتر از دل من، نزدیک به همان میل پر از ملاقات، بر سر قرارمان نشسته ام؛ این چشم های خیس از غروب غربتت را دریاب!
 
کوچه های سیاه پوش قم
 
محمدکاظم بدر الدین
دستان سرنوشت، گلاب عزا بر مرثیه های امروز پاشیده است.
چشمان خونبار و غم انگیز«قم»، فراق نامه های اشک را در قالب مثنوی ریخته است و به محضر حضرت نجابت آورده است. در حیاط حرم، آهی سوزناک می دوزد. گرد گنبد، نورهای معصوم، به سوگ نشسته اند. کبوترهای این کوچ غریبانه را پر می سوزانند. میوه ساعات امروز قم، شروه های آتشناک است. طرحی از سفر بانویی از تبار قرآن، کوچه های دل را سیاه پوش کرده است. 
خیل بی شمار اشک، پشت در حرم، «اذن دخول» می طلبند تا بیایند و بر نقره های ضریح، دخیلی از شفاعت ببندند. 
امروز، در «مسجد بالا سر»، بیت هایی در حریق افتاده است که سرشار از زیارتنامه خوانی هاست. بیت هایی که حسب الحال دل های زائران است. قم، جگر گوشه ای از دیار سبز امامت را در خاک خود، به افتخار نگه داشته است تا توجه همیشه باران برکت را جلب کرده باشد. 
شکری است بسیار، اینکه امروز، حریمش پناهگاهی است برای دل های گنه کار. 
امروز، همه، گدای آستانه سپید عفت اند؛ با جانسوزترین مثنوی های تیره پوش بر لب. امروز... و همیشه در انتها، دو سه بیت نگفته از بغض باقی می ماند. 
 
پس از تو...
 
حسین امیری
روزها می گذرد بی تو؛ کبوتری به آشیانه ای رسیده و نه پرستویی به سرزمین آفتاب. تو در نیمه راه دیدار برادر، جان سپردی؛ در حالیکه بیماری، تمام جاده ها را گرفته بود. بعد از تو، مسافران شیعه را حج غربتی است مدام و جاده ها را بوی اشکی غریب. بعد از تو، شاید دانه اشکی در گونه برادری، تا ابد بماند؛ برادری که در غربت توس، مدفون است. 
قم، به یمن قدومت، پناهگاه اندیشه شیعه شد
دلم به هوای گنبدت، راه دوری را پیموده است.
ای نگین انگشتری کویر خسته قم! به ستاره چینی آمده ام؛ شب های آسمانی ات را و باران را بهانه کرده ام به هنگام بهار؛ بال خیسم، تمنای سرپناهی دارد و پای خسته افکارم، امید مأمنی. اینجا به یمن قدوم تو پناهگاه اندیشه شیعه شده است. اندیشه ام را نورانی کن، ای دختر نور، ای خواهر نور!
کریمان، نخواسته می بخشند
در انبوه عزادارانت، کبوتری خسته ام که نیمه دلم، در حرم رضا و نیم دیگر، زائر اخت الرضاست. منم، ذره ای ، گردی و غباری از خیل جمعیت عزادرانت که روز پر کشیدنت را بهانه یادآوری رنج های سفر و زخم هایت کرده اند. 
منم، این ناچیز به میقات آمده . به چه زبانی باید شفاعت کریمه اهل بیت را خواست که کریمان، نخواسته می بخشند و نگفته می دانند. تمنای صله دارم. منم؛ این شاعر غزل خداحافظی باران. کویر دلم، چون تاول پایم، ترک خورده است. به بارگاه کریمه آمده ام؛ بانوی صدر نشینی که جمله زمان ها و مکان ها، بار عام اوست. به تمنای صله آمده ام؛ منم، شاعر عشق نافرجام بشر؛ مداح پادشاه سر کرده زمین. تحفه اشک آورده ام و نامه آرزو.
 
قم، آشیانه آل محمد شد
 
روح الله حبیبیان
... و چه جانسوز است رحلت بانویی که سالهای کوتاه عمر خود را در غم فراق گذراند؛ سال های کودکی را در فراق پدر و سال های جوانی را در فراق برادر. کیست چون فاطمه معصومه علیهاالسلام که ولی خدا و حجت زمان خود را با بصیرت علوی، بشناسد و مشتاق درک محضر او باشد، ولی از جور ظالمان زمان، هم نفس حرمان و مبتلای فراق برادر گردد؟! مگر سختی راه و دوری مسافت، می تواند در عزم دختر موسی بن جعفر علیه السلام، خللی ایجاد کند؟!...
اما چه می توان گفت از قساوت و کینه دشمنان اهل بیت علیهم السلام و ترسی که از اراده فرزندان فاطمه علیهاالسالم به دل دارند... . 
آه این جسم نحیف، در این راه پر خطر، چه سختی ها کشید و چه غم ها بر داغ های بی شمارش افزون شد؛ چنان که تاب رسیدن به مقصد نیاورد و در نهایت رنجوری خود را به قم کشاند. پرنده جان گرامی اش به آسمان پر کشید، ولی جسم نحیف و رنجیده اش را ارزانی قم کرد تا آشیانه آل پیغمبر را آباد کند و یتیمان امت، زیر پر و بال رحمت و کرامتش مأوا گزینند...
حرمت، پناهگاهی امن است
دلت از این همه سیاهی، به تنگ آمده است. گویا تاب ماندن در این دنیا را نداری. به هر سو نظر می افکنی. عصیان می بینی و ظلمت؛ سیاه چالی شده است پر از نکبت و فتنه ها از در و دیوار، بر سر این مردم غرق در غفلت و فراموشی می بارد.
ناگهان می شنوی که: «هر گاه فتنه ها، همه شهرها را در بر گرفت، به قم پناه ببرید که همانا بلاها از این شهر، دفع شده است» (1)
چشم که باز می کنی، نگاهت به گنبد زیبای حرم می افتد و بی اختیار، اشک از دیدگانت جاری می شود. تو گویی آغوش پر مهر حضرت معصومه علیهاالسلام را حس می کنی که تو را زیر پر و بال خویش گرفته، بر زخم های سینه خسته ات مرهم می نهد. نگاهی به آسمان زیبای حرم می کنی و آهسته می گویی: «الحمد لله رب العالمین». 
 
مقدر نبود نگاهت به نگاه رضا علیه السلام گره بخورد
 
فاطره ذبیح زاده 
انگار همین دیروز بود که قدم گذاردی در افق بی تاب چشم هایمان!
دلمان می تپید برای ورود کجاوه سبز و پرنور تو. هلهله و شادی، میهمان خانه دل های اهل قم، شده بود. چه زود گذشت این هفده روز حضور زمینی ات!
چه زود از میهمانی مردم قم، به میهمانی خدا رفتی!
آن روز که آمدی، پای قدم هایت، قربانی می کردیم تا بلا از وجود نازنین تو دور شود و کریمه خاندان موسوی، حرارت خورشید رضا علیه السلام را برایمان سوغات بیاورد. 
ولی بهار جوانی ات، چه زود در ناباوری چشمانمان به خزان نشست! گویی قسمت نبود دیدگان مشتاق تو، به چشمان منتظر رضا علیه السلام گره بخورد! انگار تو به میهمانی بیت النور نیامده بودی؛ مقدر بود که خانه باصفای تو، میزبان هر روزه دل های اهالی قم شود. 
قم، چشمه سار کرامت تو شد
ای عمه جواد الائمه علیه السلام! حرم تو، حرم پاک همه خاندان نور است که پای زائر عارف تو را تا نهرهای جوشان بهشتی می کشاند. گوهر وجودت، در صدف خاندانی که معدن علم الهی اند پرورده شده و کوثر معارف آسمانی از وجود عالمه و محدثه ات می جوشد!
قدم بر خاک قم نهادی و از فوران علم آسمانی و عبادات روحانی ات، چشمه های علم و زهد، بر قلب نورانی قم جوشیده است.
 
به یاد مزار پنهان مادرت
 
«سلام بر تو ای دختر ولی خدا، سلام بر تو ای عمه ولی خدا، سلام بر تو ای دختر موسی بن جعفر علیه السلام»!
ما خستگان و راه ماندگان طریق عشق، به شفاخانه تو پناه آورده ایم تا به آیین کرامت، از دریای شفاعت سیرابمان کنی!
معصومه جان! بغض دلتنگی در هوای بارانی چشم هامان شکسته شده است . یاد بانوی تنها کوچه های مدینه، صبر از کف احساسمان برده است و برای زیارت قبر پنهان مادر مظلومه ات، تاب نداریم. پس به سایه امن حرم تو می شتابیم تا در کنج خلوت حریمت آرام بگیریم.

ای خواهر کریمه رضا علیه السلام! چقدر گلدسته های حرم تو، به آستان آسمانی رضا علیه السلام نزدیک است! انگار طنین صدای او، هر لحظه در هوای قلب هایمان می پیچد که: «هرکس معصومه علیهاالسلام را در قم زیارت کند، گویی مرا زیارت کرده است» . 


یکشنبه 94 دی 13 , ساعت 5:21 عصر


سر در زیر عطر چادر پرترانه ات

 

نزهت بادی

بی خبر نیامده بودم که بهانه بیاوری؛ قول و قرار هر روزمان بود. 

دیگرتمام خشت های نمناک بیت النور نیز صدای پای مرا می شناختند . 

آن شب نیز آمدم؛ آمدم تا همان کاشی لب پریده آبی 

تا همان کاشی باران خورده شب آشنایی.

اما جز پرهای فرو ریخته ام بر بام خلوت و عطر غریبی از چادر پرترانه تو، چیزی نبود. 

آمدم، در زدم . 

بوی خرمای نارس و سوره الرحمن می آمد.

تو نبودی و تمام همسایگانت، پشت پنجره های خیس، نگاه پر سکوت خود را بر پهنای تنهایی کوچه می ریختند.

دیگر از آن همه کاشی 

از آن همه آیه، کبوتر و بوی یاس

هیچ نشانه امیدی نبود. 

کسی از کوچه نمی گذشت

تنها سیدی آمده از محرم ترین لحظه تو

آوازه گریه های پنهانی اش را

در خلوت پر از سؤال چشم هایت ریخت.

ادامه عطر یاس گمشده

گونه هایت، به ارغوان اندوه نشسته بود، 

دلت از فراق برادر پرپر شده بود، 

خواهر غمگین ترین خاطرات آفتاب هشتم بودی،

رنج سفر غربت، همدم شب های تنهایی ات بود،

عمر کوتاهت مجال دیدار نداد،

اما قول و قرار هر روزه مان چه شد؟

می دانم قولمان پابرجاست.

کوچه، همان کوچه قدیمی و کاشی، همان کاشی باران خورده شب آشنایی است.

خانه، همان بیت النور است و بغض من که سراسیمه از راه می رسد، 

و سجاده ات، خالی است.

حالا می دانم تو نیز ادامه عطر یاس گمشده و دنباله آن معجز نیم سوخته ای.

دیگر نه بی خوابی به پای کبوتران پر بسته ات و نه ترانه خوانی برای گلدان های شکسته ات.

سر قرارمان نشسته ایم

من و تو، وابسته دیر سال اندوه و علاقه ایم.

گلایه نمی کنم که بی خبر، از بام نگاهم پر کشیدی.

لابد من هم اگر جای تو بودم، در آن برگ ریزان پر اندوه جدایی، پاره های دل را در شولای مرگ، پنهان می کردم.

تو ای زلال تر از ستاره، نازک تر از نسیم، معصوم تر از فرشته، بی بی جان!

هنوز رو به آن پنجره های طلایی، در زیر گلدسته های بلندتر از دل من، نزدیک به همان میل پر از ملاقات، بر سر قرارمان نشسته ام؛ این چشم های خیس از غروب غربتت را دریاب!

 

کوچه های سیاه پوش قم

 

محمدکاظم بدر الدین

دستان سرنوشت، گلاب عزا بر مرثیه های امروز پاشیده است.

چشمان خونبار و غم انگیز«قم»، فراق نامه های اشک را در قالب مثنوی ریخته است و به محضر حضرت نجابت آورده است. در حیاط حرم، آهی سوزناک می دوزد. گرد گنبد، نورهای معصوم، به سوگ نشسته اند. کبوترهای این کوچ غریبانه را پر می سوزانند. میوه ساعات امروز قم، شروه های آتشناک است. طرحی از سفر بانویی از تبار قرآن، کوچه های دل را سیاه پوش کرده است. 

خیل بی شمار اشک، پشت در حرم، «اذن دخول» می طلبند تا بیایند و بر نقره های ضریح، دخیلی از شفاعت ببندند. 

امروز، در «مسجد بالا سر»، بیت هایی در حریق افتاده است که سرشار از زیارتنامه خوانی هاست. بیت هایی که حسب الحال دل های زائران است. قم، جگر گوشه ای از دیار سبز امامت را در خاک خود، به افتخار نگه داشته است تا توجه همیشه باران برکت را جلب کرده باشد. 

شکری است بسیار، اینکه امروز، حریمش پناهگاهی است برای دل های گنه کار. 

امروز، همه، گدای آستانه سپید عفت اند؛ با جانسوزترین مثنوی های تیره پوش بر لب. امروز... و همیشه در انتها، دو سه بیت نگفته از بغض باقی می ماند. 

 

پس از تو...

 

حسین امیری

روزها می گذرد بی تو؛ کبوتری به آشیانه ای رسیده و نه پرستویی به سرزمین آفتاب. تو در نیمه راه دیدار برادر، جان سپردی؛ در حالیکه بیماری، تمام جاده ها را گرفته بود. بعد از تو، مسافران شیعه را حج غربتی است مدام و جاده ها را بوی اشکی غریب. بعد از تو، شاید دانه اشکی در گونه برادری، تا ابد بماند؛ برادری که در غربت توس، مدفون است. 

قم، به یمن قدومت، پناهگاه اندیشه شیعه شد

دلم به هوای گنبدت، راه دوری را پیموده است.

ای نگین انگشتری کویر خسته قم! به ستاره چینی آمده ام؛ شب های آسمانی ات را و باران را بهانه کرده ام به هنگام بهار؛ بال خیسم، تمنای سرپناهی دارد و پای خسته افکارم، امید مأمنی. اینجا به یمن قدوم تو پناهگاه اندیشه شیعه شده است. اندیشه ام را نورانی کن، ای دختر نور، ای خواهر نور!

کریمان، نخواسته می بخشند

در انبوه عزادارانت، کبوتری خسته ام که نیمه دلم، در حرم رضا و نیم دیگر، زائر اخت الرضاست. منم، ذره ای ، گردی و غباری از خیل جمعیت عزادرانت که روز پر کشیدنت را بهانه یادآوری رنج های سفر و زخم هایت کرده اند. 

منم، این ناچیز به میقات آمده . به چه زبانی باید شفاعت کریمه اهل بیت را خواست که کریمان، نخواسته می بخشند و نگفته می دانند. تمنای صله دارم. منم؛ این شاعر غزل خداحافظی باران. کویر دلم، چون تاول پایم، ترک خورده است. به بارگاه کریمه آمده ام؛ بانوی صدر نشینی که جمله زمان ها و مکان ها، بار عام اوست. به تمنای صله آمده ام؛ منم، شاعر عشق نافرجام بشر؛ مداح پادشاه سر کرده زمین. تحفه اشک آورده ام و نامه آرزو.

 

قم، آشیانه آل محمد شد

 

روح الله حبیبیان

... و چه جانسوز است رحلت بانویی که سالهای کوتاه عمر خود را در غم فراق گذراند؛ سال های کودکی را در فراق پدر و سال های جوانی را در فراق برادر. کیست چون فاطمه معصومه علیهاالسلام که ولی خدا و حجت زمان خود را با بصیرت علوی، بشناسد و مشتاق درک محضر او باشد، ولی از جور ظالمان زمان، هم نفس حرمان و مبتلای فراق برادر گردد؟! مگر سختی راه و دوری مسافت، می تواند در عزم دختر موسی بن جعفر علیه السلام، خللی ایجاد کند؟!...

اما چه می توان گفت از قساوت و کینه دشمنان اهل بیت علیهم السلام و ترسی که از اراده فرزندان فاطمه علیهاالسالم به دل دارند... . 

آه این جسم نحیف، در این راه پر خطر، چه سختی ها کشید و چه غم ها بر داغ های بی شمارش افزون شد؛ چنان که تاب رسیدن به مقصد نیاورد و در نهایت رنجوری خود را به قم کشاند. پرنده جان گرامی اش به آسمان پر کشید، ولی جسم نحیف و رنجیده اش را ارزانی قم کرد تا آشیانه آل پیغمبر را آباد کند و یتیمان امت، زیر پر و بال رحمت و کرامتش مأوا گزینند...

حرمت، پناهگاهی امن است

دلت از این همه سیاهی، به تنگ آمده است. گویا تاب ماندن در این دنیا را نداری. به هر سو نظر می افکنی. عصیان می بینی و ظلمت؛ سیاه چالی شده است پر از نکبت و فتنه ها از در و دیوار، بر سر این مردم غرق در غفلت و فراموشی می بارد.

ناگهان می شنوی که: «هر گاه فتنه ها، همه شهرها را در بر گرفت، به قم پناه ببرید که همانا بلاها از این شهر، دفع شده است» (1)

چشم که باز می کنی، نگاهت به گنبد زیبای حرم می افتد و بی اختیار، اشک از دیدگانت جاری می شود. تو گویی آغوش پر مهر حضرت معصومه علیهاالسلام را حس می کنی که تو را زیر پر و بال خویش گرفته، بر زخم های سینه خسته ات مرهم می نهد. نگاهی به آسمان زیبای حرم می کنی و آهسته می گویی: «الحمد لله رب العالمین». 

 

مقدر نبود نگاهت به نگاه رضا علیه السلام گره بخورد

 

فاطره ذبیح زاده 

انگار همین دیروز بود که قدم گذاردی در افق بی تاب چشم هایمان!

دلمان می تپید برای ورود کجاوه سبز و پرنور تو. هلهله و شادی، میهمان خانه دل های اهل قم، شده بود. چه زود گذشت این هفده روز حضور زمینی ات!

چه زود از میهمانی مردم قم، به میهمانی خدا رفتی!

آن روز که آمدی، پای قدم هایت، قربانی می کردیم تا بلا از وجود نازنین تو دور شود و کریمه خاندان موسوی، حرارت خورشید رضا علیه السلام را برایمان سوغات بیاورد. 

ولی بهار جوانی ات، چه زود در ناباوری چشمانمان به خزان نشست! گویی قسمت نبود دیدگان مشتاق تو، به چشمان منتظر رضا علیه السلام گره بخورد! انگار تو به میهمانی بیت النور نیامده بودی؛ مقدر بود که خانه باصفای تو، میزبان هر روزه دل های اهالی قم شود. 

قم، چشمه سار کرامت تو شد

ای عمه جواد الائمه علیه السلام! حرم تو، حرم پاک همه خاندان نور است که پای زائر عارف تو را تا نهرهای جوشان بهشتی می کشاند. گوهر وجودت، در صدف خاندانی که معدن علم الهی اند پرورده شده و کوثر معارف آسمانی از وجود عالمه و محدثه ات می جوشد!

قدم بر خاک قم نهادی و از فوران علم آسمانی و عبادات روحانی ات، چشمه های علم و زهد، بر قلب نورانی قم جوشیده است.

 

به یاد مزار پنهان مادرت

 

«سلام بر تو ای دختر ولی خدا، سلام بر تو ای عمه ولی خدا، سلام بر تو ای دختر موسی بن جعفر علیه السلام»!

ما خستگان و راه ماندگان طریق عشق، به شفاخانه تو پناه آورده ایم تا به آیین کرامت، از دریای شفاعت سیرابمان کنی!

معصومه جان! بغض دلتنگی در هوای بارانی چشم هامان شکسته شده است . یاد بانوی تنها کوچه های مدینه، صبر از کف احساسمان برده است و برای زیارت قبر پنهان مادر مظلومه ات، تاب نداریم. پس به سایه امن حرم تو می شتابیم تا در کنج خلوت حریمت آرام بگیریم.

ای خواهر کریمه رضا علیه السلام! چقدر گلدسته های حرم تو، به آستان آسمانی رضا علیه السلام نزدیک است! انگار طنین صدای او، هر لحظه در هوای قلب هایمان می پیچد که: «هرکس معصومه علیهاالسلام را در قم زیارت کند، گویی مرا زیارت کرده است» .


یکشنبه 94 دی 13 , ساعت 5:18 عصر
 
وقتی بساط گریه مهیا نمی شود
وقتی که بغض بین گلو جا نمی شود
وقتی تمام شب به در خانه کریم
در می زند گدا و دری وا نمی شود
وقتی پس از معاینه ها گویدت طبیب
این قلب مرده است مداوا نمی شود
یک راه مانده بهر تو آن هم زیارت است
مشهد برو که کار تو اینجا نمی شود
********
از این همه انزوا مردد شده ام
دیوانه رنگ زرد گنبد شده ام
امروز دلم حال کبوتر دارد
انگار که بیقرار مشهد شده ام...
********
گریه بهانه ای است که عاشق ترم کنی
شاید مرا کبوتر جلد حرم کنی
آقای من! کلاغ به دردت نمی خورد!؟
از راه دورآمده ام باورم کنی
با ذوق وشوق آمده ام حضرت رئوف
فکری به حال رنگِ سیاه پرم کنی
زشتم قبول؛ بچه ی آهو که نیستم
باید نگاه معجزه بر جوهرم کنی
باید تو را به پهلوی زهرا قسم دهم
تا عاقبت به خیرترین نوکرم کنی
 

 


یکشنبه 94 دی 13 , ساعت 5:14 عصر

مقدمه :
امام علی ‌بن موسی‌الرضا علیه‌السلام هشتمین امام شیعیان از سلاله پاک رسول خدا و هشتمین جانشین پیامبر مکرم اسلام می‌باشند.
ایشان در سن 35 سالگی عهده‌دار مسئولیت امامت ورهبری شیعیان گردیدند و حیات ایشان مقارن بود با خلافت خلفای عباسی که سختی‌ها و رنج بسیاری رابر امام رواداشتند و سر انجام مامون عباسی ایشان رادرسن 55 سالگی به شهادت رساند.دراین نوشته به طور خلاصه, بعضی ازابعاد زندگانی آن حضرت را بررسی می نماییم.
نام ،لقب و کنیه امام :
نام مبارک ایشان علی و کنیه آن حضرت ابوالحسن و مشهورترین لقب ایشان "رضا" به معنای "خشنودی" می‌باشد. امام محمدتقی علیه‌السلام امام نهم و فرزند ایشان سبب نامیده شدن آن حضرت به این لقب را اینگونه نقل می‌فرمایند :" خداوند او را رضا لقب نهاد زیرا خداوند در آسمان و رسول خدا و ائمه اطهار در زمین از او خشنود بوده‌اند و ایشان را برای امامت پسندیده اند و همینطور ( به خاطر خلق و خوی نیکوی امام ) هم دوستان و نزدیکان و هم دشمنان از ایشان راضی و خشنود بود‌ند".
یکی از القاب مشهور حضرت " عالم آل محمد " است . این لقب نشانگر ظهور علم و دانش ایشان می‌باشد.جلسات مناظره متعددی که امام با دانشمندان بزرگ عصر خویش, بویژه علمای ادیان مختلف انجام داد و در همه آنها با سربلندی تمام بیرون آمد دلیل کوچکی براین سخن است، که قسمتی از این مناظرات در بخش " جنبه علمی امام " آمده است. این توانایی و برتری امام, در تسلط بر علوم یکی از دلایل امامت ایشان می‌باشد و با تأمل در سخنان امام در این مناظرات, کاملاً این مطلب روشن می‌گردد که این علوم جز از یک منبع وابسته به الهام و وحی نمی‌تواند سرچشمه گرفته باشد.  
پدر و مادر امام :
پدر بزرگوار ایشان امام موسی کاظم (علیه السلام ) پیشوای هفتم شیعیان بودند که در سال 183 ه.ق. به دست هارون عباسی به شهادت رسیدند و مادرگرامیشان " نجمه " نام داشت.
تولد امام :
حضرت رضا (علیه السلام ) در یازدهم ذیقعده‌الحرام سال 148 هجری در مدینه منوره دیده به جهان گشودند. از قول مادر ایشان نقل شده است که :" هنگامی‌که به حضرتش حامله شدم به هیچ وجه ثقل حمل را در خود حس نمی‌کردم و وقتی به خواب می‌رفتم, صدای تسبیح و تمجید حق تعالی وذکر " لااله‌الاالله " رااز شکم خود می‌شنیدم, اما چون بیدار می‌شدم دیگر صدایی بگوش نمی رسید. هنگامی‌که وضع حمل انجام شد، نوزاد دو دستش را به زمین نهاد و سرش را به سوی آسمان بلند کرد و لبانش را تکان می‌داد؛ گویی چیزی می‌گفت" (2).
نظیر این واقعه, هنگام تولد دیگر ائمه و بعضی از پیامبران الهی نیز نقل شده است, از جمله حضرت عیسی که به اراده الهی در اوان تولد, در گهواره لب به سخن گشوده و با مردم سخن گفتند که شرح این ماجرا در قرآن کریم آمده است. (3)
زندگی امام در مدینه :
حضرت رضا (علیه السلام) تا قبل از هجرت به مرو در مدینه زادگاهشان، ساکن بودند و در آنجا در جوار مدفن پاک رسول خدا و اجداد طاهرینشان به هدایت مردم و تبیین معارف دینی و سیره نبوی می پرداختنند. مردم مدینه نیز بسیار امام را دوست می داشتند و به ایشان همچون پدری مهربان می نگریستند.تا قبل ازاین سفر با اینکه امام بیشترسالهای عمرش را درمدینه گذرانده بود, اما درسراسرمملکت اسلامی پِیروان بسیاری داشت که گوش به فرمان اوامر امام بودند.
امام در گفتگویی که با مامون درباره ولایت عهدی داشتند، در این باره این گونه می فرمایند:" همانا ولایت عهدی هیچ امتیازی را بر من نیفزود. هنگامی که من در مدینه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود واگرازکوچه های شهر مدینه عبورمی کردم, عزیرتراز من کسی نبود . مردم پیوسته حاجاتشان را نزد من می آوردند و کسی نبود که بتوانم نیاز او ر ا برآورده سازم, مگر اینکه این کار را انجام می دادم و مردم به چشم عزیز و بزرگ خویش، به من مى نگریستند ".
امامت حضرت رضا (علیه السلام ) :
امامت و وصایت حضرت رضا (علیه السلام ) بارها توسط پدر بزرگوار و اجداد طاهرینشان و رسول اکرم (صلی الله وعلیه واله )اعلام شده بود. به خصوص امام کاظم (علیه السلام ) بارها در حضور مردم ایشان را به عنوان وصی و امام بعد از خویش معرفی کرده بودند که به نمونه‌ای از آنها اشاره می‌نمائیم.
یکی از یاران امام موسی کاظم (علیه السلام ) می‌گوید:" ما شصت نفر بودیم که موسی بن‌جعفر به جمع ما وارد شد و دست فرزندش علی در دست او بود. فرمود :" آیا می‌دانید من کیستم ؟" گفتم:" تو آقا و بزرگ ما هستی". فرمود :" نام و لقب من را بگوئید". گفتم :" شما موسی بن جعفر بن محمد هستید ". فرمود :" این که با من است کیست ؟" گفتم :" علی بن موسی بن جعفر". فرمود :" پس شهادت دهید او در زندگانی من وکیل من است و بعد از مرگ من وصی من می باشد"". (4)     در حدیث مشهوری نیزکه جابر از قول نبى ‌اکرم نقل می‌کند امام رضا (علیه السلام ) به عنوان هشتمین امام و وصی پیامبر معرفی شده‌اند. امام صادق (علیه السلام ) نیز مکرر به امام کاظم می‌فرمودند که "عالم‌ آل‌محمد از فرزندان تو است و او وصی بعد از تو می‌باشد".
اوضاع سیاسی :
مدت امامت امام هشتم در حدود بیست سال بود که می‌توان آن را به سه بخش جداگانه تقسیم کرد :
1- ده سال اول امامت آن حضرت، که همزمان بود با زمامداری هارون.
2- پنج سال بعد از‌ آن که مقارن با خلافت امین بود.
3- پنج سال آخر امامت آن بزرگوار که مصادف با خلافت مأمون و تسلط او بر قلمرو اسلامی آن روز بود.
مدتی از روزگار زندگانی امام رضا (علیه السلام ) همزمان با خلافت هارون الرشید بود. در این زمان است که مصیبت دردناک شهادت پدر بزرگوارشان و دیگر مصیبت‌های اسفبار برای علویان ( سادات و نوادگان امیرالمؤمنین) واقع شده است. در آن زمان کوشش‌های فراوانی در تحریک هارون برای کشتن امام رضا (علیه السلام ) می‌شد تا آنجا که در نهایت هارون تصمیم بر قتل امام گرفت؛ اما فرصت نیافت  نقشه خود را عملی کند. بعد از وفات هارون فرزندش امین به خلافت رسید. در این زمان به علت مرگ هارون ضعف و تزلزل بر حکومت سایه افکنده بود و این تزلزل و غرق بودن امین درفساد و تباهی باعث شده بود که او و دستگاه حکومت, از توجه به سوی امام و پیگیری امر ایشان بازمانند. از این رو می‌توانیم این دوره را در زندگی امام دوران آرامش بنامیم.
اما سرانجام مأمون عباسی توانست برادر خود امین را شکست داده و اورابه قتل برساند و لباس قدرت  را به تن نماید و توانسته بود با سرکوب شورشیان فرمان خود را در اطراف واکناف مملکت اسلامی جاری کند. وی حکومت ایالت عراق را به یکی از عمال خویش واگذار کرده بود و خود در مرو اقامت گزید  و فضل ‌بن ‌سهل را که مردی بسیار  سیاستمدار بود ، وزیر و مشاور خویش قرار داد. اما خطری که حکومت او را تهدید می‌کردعلویان بودند که بعد از قرنی تحمل شکنجه وقتل و غارت, اکنون با استفاده از فرصت دودستگی در خلافت هر یک به عناوین مختلف در خفا و آشکار علم مخالفت با مأمون را برافراشته و خواهان براندازی حکومت عباسی بودند؛ به علاوه آنان در جلب توجه افکار عمومی مسلمین به سوی خود ، و کسب حمایت آنها موفق گردیده بودند و دلیل آشکاربر این مدعا این است که هر جا علویان بر ضد حکومت عباسیان قیام و شورش می کردند, انبوه مردم از هر طبقه دعوت آنان را اجابت کرده و به یاری آنها بر می‌خواستندو این ،بر اثر ستم‌ها وناروائیها وانواع شکنجه‌های دردناکی بود که مردم و بخصوص علویان از دستگاه حکومت عباسی دیده بودند. ا زاین رو مأمون درصدد بر آمده بود تاموجبات برخورد با علویان را برطرف کند. بویژه که او تصمیم داشت تشنجات و بحران‌هایی را که موجب ضعف حکومت او شده بود از میان بردارد و برای استقرار پایه‌های قدرت خود ، محیط را امن و آرام سازد. لذا با مشورت وزیر خود فضل‌بن‌سهل تصمیم گرفت تا دست به خدعه‌ای بزند. او تصمیم گرفت تا خلافت را به امام پیشنهاد دهد وخود از خلافت به نفع امام کناره‌ گیری کند, زیرا حساب می‌کرد نتیجه از دو حال بیرون نیست ، یا امام می‌پذیرد و یا نمی‌پذیرد و در هر دو حال برای خوداو و خلافت عباسیان، پیروزی است. زیرا اگر بپذیرد ناگزیر, بنابر شرطی که مأمون قرار می‌داد ولایت عهدی آن حضرت را خواهد داشت و همین امر مشروعیت خلافت او را پس از امام نزد تمامی گروه‌ها و فرقه‌های مسلمانان تضمین می‌کرد. بدیهی است  برای مأمون آسان بود در مقام ولایتعهدی بدون این که کسی آگاه شود، امام را از میان بردارد تا حکومت به صورت شرعی و قانونی به او بازگردد. در این صورت علویان با خوشنودی به حکومت می‌نگریستند و شیعیان خلافت او را شرعی تلقی می‌کردند و او را به عنوان جانشین امام می پذیرفتند.ازطرف دیگر چون مردم حکومت را مورد تاییدامام می دانستند لذا قیامهایی که برضدحکومت می شد جاذبه و مشروعیت خود را از دست می‌داد.
او می‌اندیشید اگر امام خلافت را نپذیرد ایِشان را به اجبار ولیعهد خودمی کند که دراینصورت بازهم خلافت وحکومت او درمیا ن مردم و شیعیان توجیه می گردد ودیگر اعتراضات وشورشهایی که به بهانه غصب خلافت وستم, توسط عباسیان انجام می گرفت دلیل وتوجیه خودراازدست می دادوبااستقبال مردم ودوستداران امام مواجه نمی شد. ازطرفی اومی توانست امام را نزد خود ساکن کند و از نزدیک مراقب رفتار امام و پیروانش باشد و هر حرکتی از سوی امام و شیعیان ایشان را سرکوب کند.  همچنین اوگمان می کردکه ازطرف دیگر شیعیان و پیروان امام ، ایشان را به خاطر نپذیرفتن خلافت  در معرض سئوال و انتقاد قرار خواهند دادوامام جایگاه خودرادرمیان دوستدارانش ازدست می دهد.
سفر به سوی خراسان :
مأمون برای عملی کردن اهداف ذکر شده چند تن از مأموران مخصوص خود را به مدینه, خدمت حضرت رضا (علیه السلام ) فرستاد تا حضرت را به اجبار به سوی خراسان روانه کنند. همچنین دستور داد حضرتش را از راهی که کمتر با شیعیان برخورد داشته باشد, بیاورند. مسیر اصلی در آن زمان راه کوفه ، جبل ، کرمانشاه و قم بوده است که نقاط شیعه‌نشین و مراکز قدرت شیعیان بود. مأمون احتمال می‌داد که ممکن است شیعیان با مشاهده امام در میان خود به شور و هیجان آیند و مانع حرکت ایشان شوند و بخواهند آن حضرت را در میان خود نگه دارند که در این صورت مشکلات حکومت چند برابر می‌شد. لذا امام را از مسیر بصره ، اهواز و فارس به سوی مرو حرکت داد.ماموران او نیزپیوسته حضرت رازیر نظر داشتندواعمال امام رابه او گزارش می دادند.
حدیث سلسلة الذهب :
در طول سفر امام به مرو ، هرکجا توقف می‌فرمودند, برکات زیادی شامل حال مردم ان منطقه می شد. از جمله هنگامی‌که امام در مسیر حرکت خود وارد نیشابور شدند و در حالی که در محملی قرار داشتند از وسط شهر نیشابور عبور کردند. مردم زیادی که خبر ورود امام به نیشابور را شنیده بودند, همگی به استقبال حضرت آمدند. در این هنگام دو تن از علما و حافظان حدیث نبوی, به همراه گروه‌های بیشماری از طالبان علم و اهل حدیث و درایت، مهار مرکب را گرفته وعرضه داشتند :" ای امام بزرگ و ای فرزند امامان بزرگوار، تو را به حق پدران پاک و اجداد بزرگوارت سوگند می‌دهیم که رخسار فرخنده خویش را به ما نشان دهی و حدیثی از پدران و جد بزرگوارتان پیامبر خدا برای ما بیان فرمایی تا یادگاری نزد ما باشد ". امام دستور توقف مرکب را دادند و دیدگان مردم به مشاهده طلعت مبارک امام روشن گردید. مردم از مشاهده جمال حضرت بسیار شاد شدند به طوری که بعضی از شدت شوق می‌گریستند و آنهایی که نزدیک ایشان بودند ، بر مرکب امام بوسه می‌زدند. ولوله عظیمی در شهر طنین افکنده بود به طوری که بزرگان شهر با صدای بلند از مردم می‌خواستند که سکوت نمایند تا حدیثی از آن حضرت بشنوند. تا اینکه پس از مدتی مردم ساکت شدند و حضرت حدیث ذیل را کلمه به کلمه از قول پدر گرامیشان و از قول اجداد طاهرینشان به نقل از رسول خدا و به نقل از جبرائیل از سوی حضرت حق سبحانه و تعالی املاء فرمودند: " کلمه لااله‌الاالله حصار من است پس هرکس آن را بگوید داخل حصار من شده و کسیکه داخل حصار من گردد ایمن از عذاب من خواهد بود. " سپس امام فرمودند: " اما این شروطی دارد و من خود از جمله آن شروط هستم ".
این حدیث بیانگر این است که از شروط اقرار به کلمه لااله‌الاالله که مقوم اصل توحید در دین می‌باشد، اقرار به امامت آن حضرت و اطاعت وپذیرش گفتار و رفتارامام می‌باشد که از جانب خداوند تعالی تعیین شده است. در حقیقت امام شرط رهایی از عذاب الهی را توحید و شرط توحید را قبول ولایت و امامت می‌دانند.
ولایت عهدی :
باری ، چون حضرت رضا (علیه السلام ) وارد مرو شدند, مأمون از ایشان استقبال شایانی کرد و در مجلسی که همه ارکان دولت حضور داشتند صحبت کرد و گفت :" همه بدانند من در آل عباس و آل علی (علیه السلام ) هیچ کس را بهتر و صاحب حق‌تر به امر خلافت از علی‌بن‌موسی‌رضا (علیه السلام ) ندیدم". پس از آن به حضرت رو کرد و گفت:" تصمیم گرفته‌ام که خود را از خلافت خلع کنم و آنرا به شما واگذار نمایم". حضرت فرمودند:" اگر خلافت را خدا برای تو قرار داده جایز نیست که به دیگری ببخشی و اگر خلافت از آن تو نیست ، تو چه اختیاری داری که به دیگری تفویض نمایی ". مأمون بر خواسته خود پافشاری کرد و بر امام اصرار ورزید. اما امام فرمودند :‌ " هرگز قبول نخواهم کرد ". وقتی مأمون مأیوس شد گفت:" پس ولایت عهدی را قبول کن تا بعد از من شما خلیفه و جانشین من باشید". این اصرار مأمون و انکار امام تا دو ماه طول کشید و حضرت قبول نمی‌فرمودند و می‌گفتند :" از پدرانم شنیدم, من قبل از تو از دنیا خواهم رفت و مرا با زهر شهید خواهند کرد و بر من ملائک زمین و آسمان خواهند گریست و در وادی غربت در کنار هارون ‌الرشید دفن خواهم شد". اما مأمون بر این امر پافشاری نمود تا آنجاکه مخفیانه و در مجلس خصوصی حضرت را تهدید به مرگ کرد. لذا حضرت فرمودند :" اینک که مجبورم, قبول می‌کنم به شرط آنکه کسی را نصب یا عزل نکنم و رسمی را تغییر ندهم و سنتی را نشکنم و از دور بر بساط خلافت نظرداشته باشم". مأمون با این شرط راضی شد. پس از آن حضرت, دست را به سوی آسمان بلند کردند و فرمودند: " خداوندا ! تو می‌دانی که مرا به اکراه وادار نمودند و به اجبار این امر را اختیار کردم؛ پس مرا مؤاخذه نکن همان گونه که دو پیغمبر خود یوسف و دانیال را هنگام قبول ولایت پادشاهان زمان خود مؤاخذه نکردی. خداوندا عهدی نیست جز عهد تو و ولایتی نیست مگر از جانب تو، پس به من توفیق ده که دین تو را برپا دارم و سنت پیامبر تو را زنده نگاه دارم. همانا که تو نیکو مولا و نیکو یاوری هستی" .
جنبه علمی امام :
مأمون که پیوسته شور و اشتیاق مردم نسبت به امام واعتبار بی‌همتای امام را در میان ایشان می‌دید می خواست تااین قداست واعتبار را خدشه دارسازدوازجمله کارهایی که برای رسیدن به این هدف انجام داد تشکیل جلسات مناظره‌ای بین امام و دانشمندان علوم مختلف از سراسر دنیا  بود، تا آنها با امام به بحث بپردازند، شاید بتوانند امام را ازنظر علمی شکست داده ووجهه علمی امام را زیرسوال ببرند.که شرح یکی از این مجالس را می‌آوریم:
"برای یکی از این مناظرات مأمون فضل‌بن‌سهل را امر کرد که اساتید کلام و حکمت را از سراسر دنیا دعوت کند تا با امام به مناظره بنشینند. فضل نیز اسقف اعظم  نصاری و بزرگ علمای یهود و روسای صابئین ( پیروان حضرت یحیی) بزرگ موبدان زرتشتیان و دیگر متکلمین وقت را دعوت کرد. مأمون هم آنها را به حضور پذیرفت و از آنها پذیرایی شایانی کرد و به آنان گفت:" دوست دارم که با پسر عموی من ( مأمون از نوادگان عباس عموی پیامبر است که ناگزیر پسر عمومی امام می باشد.) که از مدینه پیش من آمده مناظره کنید". صبح رروز بعد مجلس آراسته‌ای تشکیل داد و مردی را به خدمت حضرت رضا (علیه السلام ) فرستاد و حضرت را دعوت کرد. حضرت نیز دعوت او را پذیرفتند و به او فرمودند :" آیا می‌خواهی بدانی که مأمون کی از این کار خود پشیمان می‌شود". او گفت : "بلی فدایت شوم". امام فرمودند :" وقتی مأمون دلایل مرا بر رد اهل تورات از خود تورات و بر اهل انجیل از خود انجیل و از اهل زبور از زبورشان و بر صابئین بزبان ایشان و بر آتش‌پرستان بزبان فارسی و بر رومیان به زبان رومی‌شان بشنود و ببیند که سخنان تک ‌تک اینان را رد کردم و آنها سخن خود را رها کردند و سخن مرا پذیرفتند آنوقت مأمون می‌فهمد که توانایی کاری را که می‌خواهد انجام دهد ندارد و پشیمان می‌شود و لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم". سپس حضرت به مجلس مأمون تشریف ‌فرما شدند و با ورود حضرت مأمون ایشان را برای جمع معرفی کرد و سپس گفت : " دوست دارم با ایشان مناظره کنید ". حضرت رضا (علیه السلام)نیز با تمامی آنها از کتاب خودشان درباره دین و مذهبشان مباحثه نمودند. سپس امام فرمود:" اگر کسی درمیان شما مخالف اسلام است بدون شرم و خجالت سئوال کند". عمران صایی که یکی از متکلمین بود از حضرت سئوالات بسیاری کرد و حضرت تمام سئوالات او را یک به یک پاسخ گفتند و او را قانع نمودند. او پس از شنیدن جواب سئوالات خود از امام  شهادتین را بر زبان جاری کرد و اسلام آورد و با برتری مسلم امام، جلسه به پایان رسید و مردم متفرق شدند. روز بعد حضرت، عمران صایی را به حضور طلبیدند و او را بسیار اکرام کردند و از آن به بعد عمران صایی خود یکی از مبلغین دین مبین اسلام گردید.
رجاءابن ضحاک که ازطرف مامون مامور حرکت دادن امام ازمدینه به سوی مرو بود,می گوید: "آن حضرت در هیچ شهری وارد نمی شد مگر اینکه مردم از هرسو به او روی می آوردند و مسائل دینی خود را از امام می پرسیدند.ایشان نیز به آنها پاسخ می گفت و احادیث بسیاری از پیامبر خدا و حضرت علی (علیه السلام) بیان می فرمود.هنگامی که ازاین سفربازگشتم نزد مامون رفتم .او ازچگونگی رفتار امام در طول سفر پرسید و من نیز آنچه را در طول سفر از ایشان دیده بودم بازگوکردم . مامون گفت: "آری، ای پسرضحاک !ایشان  بهترین، دانا ترین و عابدترین مردم روی زمین است"".  
اخلاق و منش امام:
خصوصیات اخلاقی و زهد و تقوای آن حضرت به گونه ای بود که حتی دشمنان خویش را نیز شیفته و مجذوب خود کرده بود. با مردم در نهایت ادب تواضع و مهربانی رفتار می کرد و هیچ گاه خود را از مردم جدا نمی نمود.
یکی از یاران امام می گوید:" هیچ گاه ندیدم که امام رضا (علیه السلام) در سخن بر کسی جفا ورزد و نیز ندیدم که سخن کسی را پیش از تمام شدن قطع کند. هرگز نیازمندی را که می توانست نیازش را برآورده سازد رد نمی کرد در حضور دیگری پایش را دراز نمی فرمود. هرگز ندیدم به کسی ازخدمتکارانش بدگوئی کند.  خنده او قهقه نبود بلکه تبسم می فرمود. چون سفره غذا به میان می آمد, همه افراد خانه حتی دربان و مهتر را نیز بر سر سفره خویش می نشاند و آنان همراه با امام غذا می خوردند. شبها کم می خوابید و بسیاری از شبها را به عبادت می گذراند. بسیار روزه می گرفت و روزه سه روز در ماه را ترک نمی کرد. کار خیر و انفاق پنهان بسیار داشت. بیشتر در شبهای تاریک, مخفیانه به فقرا کمک می کرد". (5) یکی دیگر از یاران ایشان می گوید:" فرش آن حضرت در تابستان حصیر و در زمستان پلاسی بود. لباس او در خانه درشت و خشن بود, اما هنگامی که در مجالس عمومی شرکت می کرد ،  خود را می آراست (لباسهای خوب و متعارف می پوشید). (6) شبی امام میهمان داشت، در میان صحبت چراغ ایرادی پیدا کرد، میهمان امام دست پیش آورد تا چراغ را درست کند، اما امام نگذاشت و خود این کار را انجام داد و فرمود:" ما گروهی هستیم که میهمانان خود را به کار نمی گیریم". (7)
شخصی به امام عرض کرد:" به خدا سوگند هیچکس در روی زمین ازجهت برتری و شرافت اجداد، به شما نمی رسد". امام فرمودند:" تقوی به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگار آنان را بزرگوار ساخت". (8)
مردی از اهالی بلخ می گوید:" در سفر خراسان با امام رضا( علیه السلام) همراه بودم. روزی سفره گسترده بودند و امام همه خدمتگذران حتی سیاهان را بر آن سفره نشاند تا همراه ایشان غذا بخورند. من به امام عرض کردم:" فدایت شوم بهتر است اینان بر سفره ای جداگانه بنشینند".امام فرمود:" ساکت باش, پروردگار همه یکی است. پدر و مادر همه یکی است و پاداش هم به اعمال است". (9)
یاسر، خادم حضرت می گوید: "امام رضا (علیه السلام) به ما فرموده بود:" اگر بالای سرتان ایستادم (و شما را برای کاری طلبیدم) و شما مشغول غذا خوردن بودید بر نخیزید تا غذایتان تمام شود:، به همین جهت بسیار اتفاق می افتاد که امام ما را صدا می کرد و در پاسخ او می گفتند:" به غذا خوردن مشغولند" و آن گرامی می فرمود: "بگذارید غذایشان تمام شود"". (10)
یکبار غریبی خدمت امام رسید و سلام کرد و گفت:" من از دوستداران شما و پدران و اجدادتان هستم. ازحج بازگشته ام و خرجی راه را تمام کرده ام اگر مایلید مبلغی به من مرحمت کنید تا خود را به وطنم برسانم و در آنجا معادل همان مبلغ را صدقه خواهم داد زیرا من در شهر خویش فقیر نیستم و اینک در سفر نیازمند مانده ام". امام برخاست و به اطاقی دیگر رفت واز پشت در دست خویش را بیرون آورد و فرمود:" این دویست دینار را بگیر و توشه راه کن و لازم نیست که از جانب من معادل آن صدقه دهی".
آن شخص نیز دینار ها را گرفت و رفت. از امام پرسیدند:" چرا چنین کردید که شما را هنگام گرفتن دینار ها نبیند؟" فرمود:" تا شرمندگی نیاز و سوال را در او نبینم ".(11)
امامان معصوم و گرامی ما در تربیت پیروان و راهنمایی ایشان تنها به گفتار اکتفا نمی کردند و در مورد اعمال آنان توجه و مراقبت ویژه ای مبذول می داشتند.
یکی از یاران امام رضا (علیه السلام) می گوید:" روزی همراه امام به خانه ایشان رفتم. غلامان حضرت مشغول بنایی بودند. امام در میان آنها غریبه ای دید و پرسید:" این کیست ؟" عرض کردند:" به ما کمک می کند و به او دستمزدی خواهیم داد".امام فرمود:" مزدش را تعیین کرده اید؟" گفتند:" نه هر چه بدهیم می پذیرد".امام برآشفت و به من فرمود:" من بارها به اینها گفته ام که هیچکس را نیاورید مگر آنکه قبلا مزدش را تعیین کنید و قرارداد ببندید. کسی که بدون قرارداد و تعیین مزد، کاری انجام می دهد، اگر سه برابر مزدش را بدهی باز گمان می کند مزدش را کم داده ای ولی اگر قرارداد ببندی و به مقدار معین شده بپردازی از تو خشنود خواهد بود که طبق قرار عمل     کرده ای و در این صورت اگر بیش از مقدار تعیین شده چیزی به او بدهی, هر چند کم و ناچیز باشد؛ می فهمد که بیشتر پرداخته ای و سپاسگزار خواهد بود"". (12)
خادم حضرت می گوید:" روزی خدمتکاران میوه ای می خوردند. آنها میوه را به تمامی نخورده و باقی آنرا دور ریختند. حضرت رضا (علیه السلام) به آنها فرمود:" سبحان الله اگر شما از آن بی نیاز هستید, آنرا به کسانی که بدان نیازمندند بدهید"".
مختصری از کلمات حکمت‌آمیز امام :     
امام فرمودند : "دوست هرکس عقل اوست و دشمن هرکس جهل و نادانی و حماقت است".  
امام فرمودند : "علم و دانش همانند گنجی می‌ماند که کلید آن سئوال است، پس بپرسید. خداوند شما را رحمت کند زیرا در این امرچهار طایفه دارای اجر می‌باشند :
1- سئوال کننده 
2- آموزنده  
3- شنونده
4- پاسخ دهنده "
منابع:
(2)-  منتهی الاامال
(3)-   سوره مریم آیه 30
(4)-    عیون اخبارالرضا  جلد 1  صفحه 21
(5)-    اعلام الوری  صفحه 314
(6)-   اعلام الوری  صفحه 315
(7)-   اصول کافی جلد 6  صفحه 383
(8)-   عیون اخبارالرضا  جلد2  صفحه 174
(9)-   اصول کافی جلد 8  صفحه 230
(10)-  اصول کافی جلد 6  صفحه 298
(11)-   مناقب جلد 4  صفحه 360
(12) - اصول کافی جلد 5  صفحه 288
امام فرمودند :" مهرورزی و دوستی با مردم نصف عقل است".
امام فرمودند :"چیزی نیست که چشمانت آنرا  بنگرد مگر آنکه در آن پند و اندرزی است".
امام فرمودند :"  نظافت و پاکیزگی از اخلاق پیامبران است".
شهادت امام :
در نحوه به شهادت رسیدن امام نقل شده است که مأمون به یکی از خدمتکاران خویش دستور داده بود تا ناخن‌های دستش را بلند نگه دارد و بعد به او دستور دادتا دست خود را به زهر مخصوصی آلوده کند و در بین ناخن‌هایش زهر قرار دهد و اناری را با دستان زهر‌آلودش دانه کند و او دستور مأمون را اجابت کرد. مأمون نیز انار زهرآلوده را خدمت حضرت گذارد و اصرار کرد که امام ازآن انار تناول کنند.اما حضرت از خوردن امتناع فرمودند و مأمون اصرار کرد تا جایی‌که حضرت را تهدید به مرگ نمود و حضرت به جبر, قدری از آن انار مسموم تناول فرمودند. بعد از گذشت چند ساعت زهر اثر کرد و حال حضرت دگرگون گردید و صبح روز بعد در سحرگاه روز 29 صفر سال 203 هجری قمری امام رضا ( علیه السلام ) به شهادت رسیدند .
تدفین امام :
به قدرت و اراده الهی امام جواد ( علیه السلام ) فرزند و امام بعد از آن حضرت به دور از چشم دشمنان,  بدن مطهر ایشان را غسل داده وبر آن نماز گذاردند و پیکر پاک ایشان با مشایعت بسیاری از شیعیان و دوستداران آن حضرت در مشهد دفن گردید و قرنهاست که مزار این امام بزرگوار مایه برکت و مباهات ایرانیان است.

(1)-  منتهی الاامال



لیست کل یادداشت های این وبلاگ