یکشنبه 94 دی 13 , ساعت 5:18 عصر
وقتی بساط گریه مهیا نمی شودوقتی که بغض بین گلو جا نمی شودوقتی تمام شب به در خانه کریمدر می زند گدا و دری وا نمی شودوقتی پس از معاینه ها گویدت طبیباین قلب مرده است مداوا نمی شودیک راه مانده بهر تو آن هم زیارت استمشهد برو که کار تو اینجا نمی شود********از این همه انزوا مردد شده امدیوانه رنگ زرد گنبد شده امامروز دلم حال کبوتر داردانگار که بیقرار مشهد شده ام...********گریه بهانه ای است که عاشق ترم کنی
شاید مرا کبوتر جلد حرم کنی
آقای من! کلاغ به دردت نمی خورد!؟
از راه دورآمده ام باورم کنی
با ذوق وشوق آمده ام حضرت رئوف
فکری به حال رنگِ سیاه پرم کنی
زشتم قبول؛ بچه ی آهو که نیستم
باید نگاه معجزه بر جوهرم کنی
باید تو را به پهلوی زهرا قسم دهم
تا عاقبت به خیرترین نوکرم کنی
نوشته شده توسط zahra | نظرات دیگران [بدون نظر]